گلدن کینگ

گلدن کینگ

گلدن کینگ

گلدن کینگ

چگونه در مذاکره، خودمان را کنترل نماییم؟

ماهنامه بازاریاب بازارساز - سید محمد حسینی: اجازه ندهید اضطراب تان سر میز مذاکره باعث فوران احساسات تان شود. ورود به یک مذاکره، آغاز سفری است ناشناخته زیرا نمی دانید به کجا می رسد. «نامعلومی» در چانه زنی می تواند مذاکره کنندگان حرفه ای را هم مضطرب کند اما نباید اجازه داد تا تنش ناشی از استرس افکار و اعمال را کنترل کند.

مایکل ویلر نویسنده «هنر مذاکره: چگونه در این دنیای پر هرج و مرج می توان به توافق رسید»، در تحقیقش دریافت که میزان تنش در طرفین میز مذاکرات بسیار بالاست.

ویلر در هاروارد بیزینس ریویو می نویسد: «با هر کسی که مصاحبه کردیم به درصدی از  اضطراب در مذاکره اذعان کرد. برای تعداد اندکی از مصاحبه شونده ها این اضطراب به عنوان یک نگرانی ساده نگریسته می شد ولی برای اغلب آنها احساس غالب بود.»
 


ویلر اینگونه توضیح می دهد که عواملی از قبیل «غیرقابل پیش بینی بودن فرایند»، نگرانی ها در مورد تمایلات طرف مقابل، و دودلی در به وجود آمدن اضطراب دخیل هستند. او می نویسد: «برخی احساسات جلوی مذاکره موثر را می گیرند. اگر اضطراب را به درستی مدیریت نکنید، شما را تدافعی می کند و در پسی آن هم مسائل ناخوشایند دیگری پیش خواهد آمد. شاید به دلیل اینکه می ترسید نکند مورد استثمار قرار گیرد، مایل نباشید علایق تان را آشکار کنید. اگر در قبال دیگران محتاط هستید ممکن است پرسشی بی منظور را توطئه تعبیر کنید. خیلی مهم است که اگر شما خودتان سفت و بسته باشید، ممکن است طرف های مقابل تدافعی بودن شما را «دشمنی» تعبیر کرده و آنها هم تدافعی شوند. در نتیجه تنش ها بالا خواهد گرفت.

ویلر می گوید موفقیت در یک مذاکره ربطی به بیان احساسات ندارد. مثلا اینکه نیاز نیست خیلی رئوف باشید اما واقعا نیاز است باوقار باشید. به جای نادیده گرفتن این احساسات مهم باید از آنها آگاه باشید و نگذارید به شما غلبه کند. او بیل گیتس را برای مثال «چگونگی اداره خویش» را انتخاب می کند.

گوش دهید و پس از آن نظرتان را مطرح کنید

گیتس را برای مهارت های مذاکره اش می شناسد، مهارت هایی که سال ها پیش در مواجهه ای سخت با استیو جابز پایه گذار اپل به رخ همگان کشید. به گفته نگارنده زندگینامه جابز، والتر ایساکسون، جابز و گیتس پیش از راه اندازی ویندوز کارد و پنیر بودند.

جابز بر این عقیده بود که ویندوز کپی سیستم عامل اپل بود. مشکل در واقع این بود که اپل برنامه نویسی را از شرکت زیراکس به معنی واقعی کلمه «قرض کرده بود.»

هر دو موسس می بایست در مورد اصالت سیستم های عامل در حال رقابت شان به توافقی می رسیدند. ایساکسون می نویسد گیتس به دفتر مرکزی اپل می رود و جابز شروع می کند به طعنه زدن به او در مقابل مدیران اجرایی اپل و در یکی از موارد از کوره در رفتن های زشتش فریاد می زند که: «داری سرمون کلاه می گذاری! من به تو اعتماد کردم و تو الان داری از ما دزدی می کنی!»

ویلر اشاره می کند که از آن پس بود که گیتس دست بالا را داشت. به جای پاسخ دادن به داد و فریاد با فریادهای دوباره، گیتس نظرش را با آرامش چنین بیان کرد: «فکر می کنم مثل این است که ما هر دو همسایه پولداری به نام زیراکس داریم. یک شب من می روم تلویزیون را بدزدم که می بینم تو قبل از من دزدیده ای.»

گیتس بهترین بهره را از یک اصل کلیدی هوش احساسی می برد؛ او در یک موقعیت بسیار متشنج سعی می کند باوقار بماند. آرامشش کمک کرد تا جابز هم آرام شود و هر دو بتوانند مسائل را با دقت و کامل بررسی کنند.
 

کمتر احساساتی شوید

سال ها بعد، گیتس می گوید زمانی که طرف مقابل احساساتی می شود، این اوست که در مذاکره اش موفق می شود زیرا «به نوعی کمتر احساساتی است.» زمانی که گیتس می گوید که او «کمتر احساساتی است» و نه «به هیچ وجه احساساتی»، تفاوتی بزرگ آشکار می شود. ویلر می نویسد: «او می داند که در مواجهه با مردم به ویژه در مذاکرات، احساسات مهم هستند.»

ویلر می نویسد: خلاصه کلام «هوش عاطفی» همان «خودآگاهی» است. یعنی توانایی در حس کردن اولین جرقه های عصبانیت یا اضطراب. این آگاهی باید آمیخته شود با درک علت مشتعل شدن طرف مقابل. بسته به موقعیت، شاید واقعا این نوع پاسخ ها صرفا کاری باشد که فرد دیگری انجام داده است اما عمیق تر که بیندیشیم می بینیم این دیدگاه خود ما است که منبع واقعی پاسخ های درونی و در نتیجه رفتار ما است.

رازهای موفقیت در کسب و کار ایران

فصلنامه همشهری اقتصاد - مرتضی گلپور، فهیمه اکبری صحت:

الزامات یک کسب و کار خانوادگی
 
قوام و دوام یک کسب و کار از ایجادش مهم تر است. راه اندازی کسب و کاری که زود به پایان خودش برسد مطلوب نیست. یک کسب و کار خوب باید پایدار و مانا باشد. مطالعات نشان  می دهد کسب و کاری که بتواند روی کمک خانواده پیش برود از شانس ماندگاری بیشتری برخوردار است. این البته به قوانین انتقال ثروت و ارث در یک جامعه نیز ارتباط پیدا می کند؛ یعنی در جامعه ای که ثبات قانونی بیشتر و همچنین حدود مالکیت متقن تری وجود داشته باشد، ضریب انتقال ثروت از نسلی به نسلی دیگر راحت تر انجام می شود.
 
مزیت ایجاد یک کسب و کار خانوادگی تداوم و انتقال تجربه و دانش و ثروت از نسلی به نسل دیگر است. این تداوم ضامن ادامه مشاغل مرتبط نیز است. به این معنا که شاغلان، امنیت شغلی بیشتری در طول زمان دارند و خود این مساله ثابت اجتماعی را تقویت و رفاه خانوار را افزایش می دهد. کسب و کارهای خانوادگی چه در ایران و چه در جهان اهمیت خاصی دارند. درصد قابل توجهی از کسب و کارهای موفق در دنیا در زمره کسب و کارهای خانوادگی به شمار می آیند.
 
بسیاری از برندها و شرکت های معروف ایران و جهان را می توان در این دایره ارزیابی کرد، اما آن چه مهم است روش های انتقال مدیریت در این مجموعه هاست. مطالعات همچنین نشان داده تداوم مدیریتی در انتقال یک شرکت از نسلی به نسل دیگر لزوما به معنای امتداد موفقیت های نسل پیشین نیست، چه بسا که یک مجموعه موفق اقتصادی وقتی به نسل بعدی از همان خانواده منتقل می شود نتواند به دستاوردهای قابل توجهی دست یابد. گاهی اقتضا می کند در عین نبودن افراد و اشخاصی از خانواده یک کارآفرین برای ادامه مسیر موسس، مدیریت و نه مالکیت یک بنگاه بزرگ و مهم به گروه دیگری واگذار شود تا بتواند به رونق بخشی فضای کسب و کار ادامه دهد.
 
 
تهدید احتمالی یک کسب  و کار خانوادگی عدم نوآوری و به روز شدن آن است. فرقی نمی کند در نسل چندم باشد، ایستایی و نشناختن نیازهای نسل تازه و استفاده کردن از روش ها و اسلوب قدیمی در دنیای جدید نمی تواند پاسخگوی نیازهای ابه شدت مختلف مشتری های جدید باشد. درواقع نسل جدید، مشتری های جدیدی هم دارد و به تبع آن خواسته های تازه ای هم از راه می رسد پس باید همراستا با جهان تازه کسب و کارهای خود را بازیابی بکنند.
در ایران تاریخ مند بودن یک کسب و کار مهم است. تلقی جامعه کوتاه مدت در کسب و کار نشانه خوبی برای تداوم یک فرایند اقتصادی نیست. شرایط تازه دنیای جدید اقتضا می کند که ثبات در کسب و کارها بیشتر و بیشتر شود تا نسل های آینده بتوانند به انباشت ثروت و معرفت (دانش) دست یابند.
 
مطالعه کشورهای توسعه یافته نشان می دهد که انباشت ثروت و دانش از الزامات مهم و بنیادی روند رو به رشد پیشرفت های اجتماعی محسوب می شود.

درماندگی آموخته شده کارآفرینان ایرانی

آسانسور موفقیت متوقف شده، پلکانی حرکت کنید/ ما نیاز به خوش بینی نهادینه شده داریم/ بزرگ ترین کسانی که به اقتصاد کشور ضربه می زنند کسانی هستند که بخواهند ناامیدی در مردم ایجاد کنند/ در مدارس ما تیزهوش پرورش داده نمی شود سخت کوش پرورش داده می شود/ نظام آموزشی باید به سمت عشق کوشی برود/ راه موفقیت کسب و کار، استقامت و عشق کوشی است/ نمره بیست مدرسه بیست زندگی نیست/ اولین قسمتی که در نظام آموزشی ما جای خالی آن احساس می شود مهارت های زندگی است/ اگر جوانان ما به هوش هیجانی مجهز شوند کل سیستم سلامت روان کشور را تحت شعاع قرار می دهند/ کار پشت میزنشینی برای کسانی است که هوش هیجانی پایینی دارند.

افراد موفق بی درنگ شروع به کار می کنند. آن ها خودشان را به کندی و جمود نمی رسانند بلکه هرچه بیشتر به شتاب و سرعت فکر می کنند. آن ها پس از تعیین اهداف شان خیلی سریع دست به کار می شوند، زیرا آن ها به قدرت لحظه ای پی می برند. موفقیت رازی است که عده ای مسیر آن را به درستی پیدا می کنند و عده ای هم در پیچ و خم آن می مانند. دکتر «احمد حلت» چهره نام آشنای عرصه موفقیت و مدیرمسئول مجله «موفقیت» در گفت و گویی از رازهای موفقیت در مسیر کسب و کار می گوید.

اقتصاد کشور بیش از آن که به نفت و انرژی نیاز داشته باشد به انگیزه نیروی انسانی نیاز دارد. فقر انگیزه در زمینه اقتصادی کشور بیداد می کند. انگیزه در اقتصاد کشور نسبت به پتانسیل بسیار اندک است. انگیزه ملی از چاه نفت هم برای کشور مهم تر است. سال ها در این حوزه تلاش می کنید تا به دیگران بگویید که این انگیزه چرا مهم است و چه تاثیری می تواند روی کسب و کار داشته باشد؟ چگونه می شود «انگیزه ثروت آفرینی» را در جامعه تقویت کرد؟
 
متاسفانه در جامعه ما مشکل سیستماتیکی وجود دارد و آن دیده نشدن افراد باانگیزه، صاحب فکر و ایده است. ما با یک گروه نخبگان طرف هستیم. نخبگانی که در راس قدرت هستند. این گروه از نخبگان دایره خودی و ناخودی عجیبی را تشکیل داده اند. یکی از علت های موفقیت همه نظام ها در جهان دیدن همه ظرفیت ها و استعدادهاست. باید با بهره گیری از افراد باانگیزه از همه ظرفیت های آن ها استفاده کنیم. باید انسان هایی را که در دانشگاه ها و در دنیای اطلاعات، تئوری و اندیشه هستند، وارد عرصه فعالیت کنیم. این وظیفه سیاستمداران است که این گروه ها را با عشق و مهر تبدیل به منبعی از انرژی کنند.
 
باید اتاق فکری متشکل از این افراد باانگیزه و بااستعداد ایجاد شود تا همه نخبگان از همه اقشار، دور هم بنشینند و نتایج و خروجی این اتاق فکر، اندیشه ها و الگوهای نخبگان کشوری باشد. بدون شک یک فکر کوچک مسیر اقتصاد کشور را متحول می کند. اگر آتش شوق در افراد بااستعداد شعله شود بدون شک  مسیری را تعیین می کنند که به موفقیت می رسند و این موفقیت تاثیر مستقیمی روی عملکرد و کل سیستم اقتصادی کشور به خصوص در حوزه کارآفرینی دارد.
 
اجازه بدهید مثالی را ذکر کنم. دکتر «مارتین سلیگمن» یک روان شناس مثبت گراست. او یک آکواریوم گذاشت و ماهی های گوشت خوار داخل آن ریخت و به مدت پنج روز پیاپی به ماهی ها گوشت می داد و آن ها می خوردند. روز ششم یک دیوار شیشه ای وسط آکواریوم قرار داد ماهی ها حمله کردند غذا بخورند، اما سرشان به شیشه خورد این موضوع چهار روز ادامه داشت. او روز پنجم شیشه را برداشت و غذا را ریخت، اما ماهی ما دیگر به سمت غذا حرکت نکردند. اصطلاح روان شناختی این موضوع «درماندگی آموخته شده» است.
 
حال باید توجه داشت که کارآفرینان کشور، مردم و فعالان اقتصادی هم دچار درماندگی آموخته شده هستند؛ یعنی متاسفانه همه بازار کشور تحت تاثیر این ضربات هستند. ما در برابر این موضوع نیاز به خوش بینی نهادینه شده داریم. این خوش بینی درون چشم های مردم دیده می شود. تمام مردم کشور دوست دارند اقتصاد کشور بچرخد.

درماندگی آموخته شده را چگونه می توان برطرف کرد؟
 
شعار دولت شعار زیبایی است. با تدبیر و امید می توان درماندگی آموخته شده را درمان کرد.

چگونه؟
 
باید نخبگان کشور احساس امنیت کنند. اولین بحث من ثبات اقتصادی، تک نرخی کردن ارز و امنیت سرمایه گذاری است که باید اتفاق بیفتد. تک نرخی کردن دلار امنیت برای فعالان اقتصادی ایجاد می کند که من به عنوان یک تولیدکننده بدانم امیدی هست و همه چیز منظم است و یک سال برنامه ریزی کنم. نباید با روان مردم و فعالان اقتصادی بازی کنند. وای بر کسانی که با روان مردم بازی می کنند. وای بر کسانی که ظلم می کنند بر اقتصاد کشور وخود کشور.
 
بزرگ ترین کسانی که به اقتصاد کشور ضربه می زنند کسانی هستند که بخواهند ناامیدی در مردم ایجاد کنند و بخواهند کاری کنند که گروه خودشان برنده شود. گروه های سیاسی کشور نباید یکدیگر را تخریب کنند. ناامیدکردن کسانی که در کشور چرخ اقتصاد را می چرخانند بزرگ ترین ظلم است.
 
اگر اذیت نکنند و موج منفی ایجاد نشود دولت می تواند تدبیر کند و امید ایجاد کند. امنیت روانی را به فعالان اقتصادی بازگردان. در بازار مسکن امید را نمی بینیم. الان 90 درصد پول مردم در بانک ها پس انداز است و باقی مانده هم هیچ حرکتی نمی کند. من هم اگر احساس امنیت بکنم آرامشی را که دریافت می کنم به کشور و به جامعه باز می گردانم. امروز جامه ما بیش از هر چیزی نیاز به آرامش دارد.
 
 
آیا سیاست گذاری های غلط سیاست گذاران ما باعث می شود که کارآفرینان دچار این مشکلات شوند؟ راه حل برون رفت از این بحران چیست؟
 
راه آن ایجاد ثبات در سیاست گذاری سیاست گذاران است که موجب اعتمادبخشی به کارآفرینان می شود.
 
من به آینده ایران امیدوارم. در این عرصه رشد و ترقی می بینم و می دانم که بسیار پیشرفت خواهیم کرد. ایران کشور بزرگی است و ما باید کارهای بزرگی انجام دهیم، اما بازگردیم به بحث شما.
 
سیستم نظام آموزشی غلطی داریم. به کشور انگلستان نگاه کنید. در کشور ما همه مدرسه ها معمولی اند و ما 5 درصد مدرسه نخبگان داریم. در این مدرسه ها نیز همه کلی انرژی صرف می شود تا بچه ها را در جهتی که می خواهند، تربیت و آموزش دهند، اما با تب کنکور و انرژی های منفی تحصیلی بهترین روزهای دانش آموزان را نابود می کنند. باید این تب آرام شود. سیستم نظام آموزشی باید تغییر نگرش بدهد به خصوص مشق موفقیت داشته باشد. مشق موفقیت یک پیام دارد و آن این است که آقایان و خانم ها آسانسور موفقیت متوقف شده و ما پلکان موفقیت داریم. این را همه باید بفهمند.
 
بحث این است که عادت کردیم به جایگاه خود و خواستار تغییر و تحول نیستیم. انرژی درون باید آزاد شود. هر کسی انرژی منحصر به فردی دارد؛ مانند اثر انگشت خود، هر کس یک کاری بلد است. رسالت خود را پیدا کنیم. دانش آموزان ما رسالت خود را نمی دانند که چیست. رسالت و ماموریت که پیدا شد بقیه قابل حل است. حالا باید از پله اول آغاز کند. هرکسی عاشق هر کاری هست از مراحل اولیه آن شغل کارکردن را استارت بزند.
 
زمانی برای سخنرانی برای معلمان رفته بودم. معلم ورزشی با ناامیدی گفت که کاری از دست او بر نمی آید. به او گفتم می تواند کاری بکند؛ «برو در یک سالن ورزشی استخدام شو». او به صورت پلکانی از یک سالن شروع کرد و مقدمات کار را آموخت. او در حال حاضر سه مجموعه ورزشی دارد. از یک کار کوچک شروع کرد و مسیر درست را پیدا کرد و در حال حاضر به موفقیت رسیده است. از هر هزار نفری که به سمت قله های موفقیت حرکت می کنند پنج نفر به قله می رسند. آن پنج نفر آتش اشتیاق درون شان شعله ور است. آن ها باور کرده اند که می توانند تاثیرگذار باشند و با جان خود کار کنند.

از نظر روان شناسی چرا میزان موفقیت کم است؛ 5 تا 10 درصد رقم قابل توجهی نیست؟
اعتقاد من این است که انسان ها توانایی هایی درون خود دارند که بسیار بسیار عجیب است. انسان ها تا پایان عمرشان متاسفانه نقطه هدف و رسالت خود را پیدا نمی کنند.
 
در بسیاری از سمینارها از افراد مختلف سوال می کنم که اگر به 10 سال آینده برویم شغل شما چیست؟ در بسیاری از مواقع افراد می گویند نمی دانیم! فقط از هزار نفر نهایتا 10 نفر دست شان را بالا می برند. در همه جای دنیا یک بی هدفی در ذات همه انسان ها وجود دارد. اما یک چیز بالاتر از این هاست و آن این که اگر ما همه وجود خود را یک خواستن کنیم به آن می رسیم.
 
جوانان باید قبل از هر چیز رسالت خود را پیدا کنند و با تمام وجود به سمت آن یورش ببرند. به دنبال پول مطلق نباشند، پول خودش می آید. باید به دنبال بهترین بودن برویم. من قول شرف می دهم که موفق می شویم.

چطور می توان به سمت موفقیت یورش برد؟
 
اگر آن شوق و آتش اشتیاق وجود داشته باشد موفقیت به دست می آید. چند وقت پیش در سمینار برای مدیران و کارآفرینان کشور صحبت می کردم، به آن ها گفتم گوسفند زندگی تان را قربانی کنید. از کارآفرینان خواهش کردم که کسب و کار خود را امشب قربانی کنید به این دلیل این حرف را به آن ها زدم که آن 500 تا 1000 کارآفرینی که آنجا بودند جزو باهوش های جامعه بودند. به آن ها گفتم تصور کنید که از امشب دیگر کسب و کار خود را ندارید از فردا اقدام به چه کاری خواهید کرد. چند نفر از اعضای حاضر در سمینار پس از پایان مراسم از تحول درونی خود و خوساتن برای تغییر با من صحبت کردند. عده از آن ها می گفتند مسیر ما دچار تغییر شد که چند کسب و کار جدید هم آغازکردیم. یک فرصت کارآفرینی دیگر ایجاد کردند.
 
اگر یک کارآفرین تصور کند که کسب و کار خوبی ندارد نباید به پایان یافتن دنیا فکر کند. باید از نو شروع کند. اگر فردی براساس قابلیت های خود به جایی رسیده باشد بی شک باز هم می تواند از صفر شروع کند و پله های موفقیت را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد. منظور از قربانی کردن گوسفند این است که کارآفرین می تواند با تفویض اختیار به فرد دیگری، کسب و کار خود را به او بسپارد و کسب و کار تازه ای را شروع کند.

حسن این کار چیست؟
 
کسانی که باهوش و توانمند هستند و از نظر اقتصادی مسیر پرتلاطمی را با موفقیت پشت سر گذاشته اند می دانند سرانجام کار چیست و می توانند فرصت های شغلی بیشتری را ایجاد کنند. باید از خودمان بپرسیم که برای چه کاری در این دنیا ساخته شده ایم، وقتی جواب را یافتید به پول فکر نکنید فقط شعار بهترین یا اولین را در ذهن داشته باشید؛ یعنی آن چیزی را که در ذهن داری، بهترین خودت باش. باید بدانیم که راه سنگلاخ دارد. در انسان های موفق ما فقط ظاهر را می بینیم در حالی که درون و مسیر موفقیت چیز دیگری است.
 
شکست هایی که یک انسان موفق خورده یا رنج هایی که برده و تمام عمری که داده و موی سفیدی که داده همه رنج شیرینی ای بود که او را به سمت موفقیت کشیده است.
 
مدارس کشور ما تیزهوشان نیست سخت کوشان است. در مدارس ما تیزهوش پرورش داده نمی شود. بچه های ما همه توانایی تیزهوشی را دارند. بچه ها در این مدارس با تمرین آزمون های متعددی سخت کوش می شوند نه تیزهوش، اما عشق کوشان مد نظر است. باید از فضای آموزشی لذت ببرند. من وقتی سخنرانی می کنم از مخاطبان خود لذت می برم. باید فضای آموزشی به سمت عشق کوشی حرکت کند.
 
 
فکر می کنید اساسی ترین مشکل کارآفرینان ما چیست؟
 
کارآفرینان ما دچار درماندگی آموخته شده اند. حداقل در 10 سال گذشته بحران پشت بحران آن ها را با مشکل مواجه کرده است. دو گروه کارآفرین داریم؛ یکی موفق ها و دیگری ناموفق ها. به گروه های موفق می گوییم که گوسفندشان را قربانی کنند، اما آن هایی که موفق نیستند و دچار بحران شده اند باید یاد بگیرند از دل رنج ها نتیجه مثبت بگیرند.
 
کارآفرینان ما باید فولاد آب دیده باشند. باید طاقت بیاورند. کسانی که طاقت آتش را ندارند از دور خارج می شوند، اما کسانی که طاقت آورده اند، قوی می شوند و وارد دوره فعالیت می شوند.
 
راه موفقیت و کسب و کار، استقامت و عشق کوشی است. عشق کوشی یعنی این که وقتی صبح از خواب بیدار می شویم مانند همه بزرگان جهان که غرق در ار و عاشق کارشان هستند، غرق در کار و عاشق کارمان باشیم. حتی اگر دیگران آن را نبینند. اگر این انسان عاشق کمی اندیشه و رسالت چاشنی کار خود کند صددرصد موفق می شود.
 
در همه بزرگان موفق در جهان یک چیز ثابت وجود دارد، مدل موفقیت همه آن ها این است که جان شان برای کار است. حتی اگر یک حادثه همه کسب و کارش را از او بگیرد دوباره همه چیز را از نو می سازد.

به نکته آموزشی ای اشاره کردید که بسیاری از خانواده ها به شکل سنتی در نظام اجتماعی ما بچه های خود را به تیزهوشان می فرستند تا آن ها موفق شوند و یک الگوی هم برای موفقیت طراحی شده است که بهط ور عام در جامعه پذیرفته شده که کسی که در کنکور بتواند تست بزند موفق است، بعد از این دانش آموزان به سمت کسب و کارهای یمانند مهندسی، پزشکی و... می روند.
 
به نظر می رسد این نگرش خطری برای بازار ایجاد می کند که اگر قرار باشد که این را به شکل نسبی تصور کنیم یک نوع ضریب هوشی در جامعه را تحت شعاع قرار می دهد و آن کسی که به بازار می رود فاقد علم و دانش و تخصص می شود و کم کم دو تا قشر خواهیم داشت که اولی تحصیل کرده و دیگری قشری که تحصیل نکرده و زحمت کشیده و کار کرده است. ادامه این روند می شود این که آدم های تیزهوش می آیند و برای آدم های معمولی کار می کنند. این پدیده را شما چگونه می بینید و چه اتفاقی در حال وقوع است؟
 
به صراحت بگویم که نمره بیست مدرسه بیست زندگی نیست. شما ببینید شاگرد اول های مدرسه کجا هستند و شاگرد آخر مدرسه کجاست. سیستم آموزشی مشکل دارد. وزیر آموزش و پرورش باید بیاید یک اتاق فکر در اختیار نخبگان قرار دهد تا در این حوزه تحقیق کنند. سیستم آموزشی را کم کم تغییر دهند. معلمان ما کسانی هستند که خودشان نمره 16 می گرفتند. همین که شما می گویید دارد اتفاق می افتد، یعنی دانش آموزان تیزهوش ما در یک مسیر حرکت می کنند و بازار در سمت دیگر.
 
فاجعه ای بالاتر از این نیست که کشور ما را تهدید کند. این که درصد بالایی از دانش آموزان درگیر تست و کنکور و حاشیه های آن شوند، مشکل به زندگی این افراد منتقل می شود. بسیاری از این افراد از طریق دانشگاه های مختلف در مقاطع تحصیلی بالا تحصیل می کنند و در این صورت با همسر خود دچار بی تناسبی می شوند.
 
یک زن یا یک مرد نمی تواند بپذیرد که همسرش میزان تحصیل کمتری نسبت به خود داشته باشد. بسیای از همسران می گویند ما نمی توانیم با یک مرد یا زن دیپلمه زندگی کنیم در حالی که خودمان دکتری داریم.
 
چند روز پیش وارد کلاسی شدم که متشکل از 24 دخترخانم بود، وقتی سوال کردم چرا کلاس مرد ندارد گفتند که نداریم! تصور کنید این افراد وقتی وارد حوزه کار را حتی زندگی می شوند یک عدم توازن در جامعه به وجود می آید. حرف من این است که باید روشن کنیم که سیستم آموزشی ما غلط دارد. کدام یک از ماها از فرمول بنزن یا جبر در زندگی استفاده کردیم؟ هیچ کدام! چون سیستم غلط است تصمیم می گیریم که فرزند خود را در مسیری هدایت کنیم که حتما در یکی از رشته های مهندسی یا پزشکی درس بخواند در حالی که از علاقه مندی فرزندان مان به رشته های دیگر غفلت می کنیم.
 
بحث دیگر جای خالی یک هنرستان مدیریت در کشور است. اگر دانش آموز سه سال خود را در رشته مدیریت درس بخواند با اصول اولیه آشنا می شود. باز می گردم به صحبت های قبلی، خود ما آماده ایم که به همه وزرای کشور اتاق فکر رایگان بدهیم که در این اتاق فکر، ایده های نخبگان در اختیار آن ها قرار گیرد. کشورمان کشور بزرگی است و مردم بزرگی دارد. وای بر ما اگر لیاقت جایی را که هستیم ندانیم.
 
نظام آموزشی ما نیاز به تغییر و تحول اساسی و حرکت و انرژی مثبت دارد. ما آمادگی داریم به نظام آموزشی کشورمان کمک کنیم. در نظام آموزشی کشورمان در دوره متوسطه که افراد درک درستی از پیرامون خود دارند، الگوهای موفقیت و انگیزشی را تقویت کنیم.

چگونه؟ یعنی کلاس موفقیت تشکیل شود؟
 
باید مدل سیستم آموزشی تغییر کند. تا اول دبیرستان کاری نداریم، دوره دوم دبیرستان تغییر اساسی ایجاد می شود. در این دوره باید تکلیف دانش آموزشان مشخص شود. اگر این تکلیف روشن شود و بچه ها بدانند که به کجا می روند مسیر موفقیت شان بهتر می شود.

به لحاظ سیستمی چه اتفاقی باید بیفتد؟
 
اولین قسمتی که در نظام آموزشی ما جالی خالی اش احساس می شود مهارت های زندگی است. یک بار هم سبک نادرستی وارد کردند که زود جمع شد. بچه های ما در دبیرستان باید با مهارت سخنوری آشنا شوند و اعتماد به نفس و عزت نفس شان بالا برود. هدفمند بشوند و مسیر زندگی را پیدا کنند.
 
شوق و آتش اشتیاق در آن ها پدید آید. یک عده مربی تربیت شده و دوره دیده می توانند کمک کنند. بحث تربیتی با مشاوره تفاوت دارد. دو واحد به برنامه درسی در مورد رازهای موفقیت وارد کنند. از روان شناسان مان کمک بگیریم و درس اعتماد به نفس، عزت نفس، تکیه بر موفقیت و... یاد بدهیم. با این سیستم می توانیم مهارت های زندگی و تکنیک های موفقیت را وارد زندگی دانش آموزان کنیم که تغییرات اساسی در زندگی آن ها ایجاد می شود.

الگوهای جهانی هم برای این کار وجود دارد؟
 
در بسیاری از کشورهای برجسته و پیشرفته دنیا مقاطع تحصیلی بالا در رشته موفقیت داریم که صد شاخه موفقیت دارد. در زمینه های مختلف به صورت تخصصی در زمینه موفقیت کار می کنند. دانشگاه موفقیت تا مقطع دکتری وجود دارد. در امریکا دانشگاه های معتبر، دکترای موفقیت می دهند. در ایران هم روان شناسی سلامت وجود دارد که درس های خوبی دارد. از رشته های موفق آینده خواهدبود. ما هم می توانیم در دوره دبیرستان دو واحد درس موفقیت بگنجانیم که چیز سختی نیست.
 
چرا از دوره دبیرستان؟ چرا از دوره ابتدایی این کار را نکنیم؟
 
در امریکا مدرسه ای به نام مدرسه تجسم خلاق داریم. بچه که به دنیا می آید در مدرسه ثبت نام می کند تا در هفت سالگی به آن نوبت برسد. جالب است که خروجی های مدرسه کمبریج، آکسفورد، بازرگانان و کارآفرینان موفق هستند. بیش از 90 درصد دانش آموزان این مدرسه موفق می شوند. مدیر این مدرسه خانم «اشکتی گواین» خودش در شانزده سالگی ازدواج کرده و در هجده سالگی از همسرش جدا شده است. او با یافتن مسیر موفقیت مسیر زندگی اش را تغییر داده و مکتبی را به نام تجسم خلاق خلق کرده است.
 
مکتب تجسم خلاق سه راز دارد: 1- هر آرزو و آرمانی داری روی کاغذ بنویس، 2- یک فیلم سینمایی درست کن که به این آرزو رسیده ای، 3- این آرزو را رها کن و به دست کائنات بسپار و پس از آن با تمام قوا دست به کار شود و تلاش کن.
 
اما در کشور ما می گویند چشمان خود را ببندید و آرمان و آرزوی خود را تصور کنید. دانش آموزان هم همین کار را می کنند، اما آموزشی در مورد رهاسازی آن ورود به بخش تلاش و کوشش داده نمی شود. در جوانان ما این کار باعث بسیاری از سرخوردگی ها شده است.
 
برای مثال به جوانان می گویند که چشمان خود را ببندید و تصور کنید که در بهترین ماشین دنیا نشسته اید. این تصویرسازی اتفاق می افتد، اما چون مسیر موفقیت ترسیم نشده زمانی که فرد چشمان خود را باز می کند و خود را سوار بر تاکسی می بیند دچار یک نوع سرخوردگی می شود.
 
باید این گونه آموزش دهیم که چشمانت را ببند، ماشین لوکس را ببین و آن را رها کن و به کائنات بسپار، اما امروز صد هزار تومان پول کنار بگذار برای خرید همان ماشین. پلکانی باید به موفقیت رسید. نمی توان یک شبه صاحب بهترین ماشین دنیا شد. از ماشین های معمولی پله پله تا بهترین باید حرکت کرد. فرق راه موفقیت با کوره راه این است که راه سخت تر است، اما در کوره راه همه چیز یک شبه اتفاق می افتد.

آفت تفکر گلدکوئیستی چیست؟
 
تنبلی است و در اقتصادهای ضعیف که یک شبه به دنبال رفتن راه موفقیت هستند قوت می گیرد. سوداگری هم در آن بیداد می کند. جالب این است که در کشور امریکا هم وجوددارد، ولی وقتی بحران اقتصادی باشد خیلی طرفدار پیدا می کند. در امریکا هم تلاش بسیاری برای فعالیت داشتند، اما میزان نفوذ به کشورهای جهان سومی بسیار بیشتر از کشورهای توسعه یافته بود.

رکود اقتصادی چه میزان بر فعالیت این گروه ها دامن زده است؟ مجوز قانونی وزارت صنعت معدن و تجارت در این میان چه نقشی داشت؟
 
مجلس شورای اسلامی فعالیت این گونه شرکت ها را غیرقانونی اعلام کرده بود؛ البته گویا وزارت صنعت و معدن و تجارت به چند شرکت که مهم ترین آن ها پنبه ریز و بیز هستند مجوز قانونی داده است.
 
با شرایطی که این دو شرکت فعالیت می کنند و محصولی از تولیدات داخلی فروخته می شود به نظر می رسد مشکلی وجود ندارد، اما به طرز شگفت انگیزی دوباره سر و کله گلدکوئیستی ها پیدا شده و چند شرکت هرمی دیگر که مجوز ندارند، فعالیت زیرزمینی خود را آغاز کرده اند. شخصا مدتی پیش به دعوت یکی از شرکت های قانونی برای سخنرانی تاکید کردم اگر کالایی را به فردی بفروشند و فرد توانایی فروختن آن را نداشته باشد پولی که از این راه به دست می آورند حلال نیست.
 
خلاصه کلام من این است مسئولان امر مراقب باشند در دل این شرکت های قانونی خفتگان قبلی بیدار شده اند و شخصا خبر دارم در بسیاری از شهرها به صورت غیرقانونی فعالیت می کنند. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند لطمه زیادی به اقتصاد کشور به خصوص خروج ارز رخ خواهدداد. تاکید می کنم همه ما تابع قانون هستیم و اگر دولت محترم که چنین صلاح دیده است حتما به جوانب آن فکر کرده است.

چرا این هرمی هایی که غیرقانونی هستند وقتی در شبکه های خودشان تبلیغ می کنند از روش های موفقیت بهره می گیرند؟
 
شرکت های هرمی در همه جای دنیا از استادان موفقیت و روش های آنها سوء استفاده می کنند. جالب است که در امریکا هم سی دی های «آنتونی رابینز» در شرکت های هرمی توزیع می شود. در کشورمان هم از استادان موفقیت سوءاستفاده می کنند. چون صحبت های این استادان انگیزشی و روحیه بخش است برای موفقیت از این صحبت ها و روش ها سوءاستفاده می کنند. من عضو هیچ یک از شرکت های هرمی نبوده و نیستم و هرگز از فعالیت های این شرکت ها حمایت نکرده ام.

این شرکت هرمی، همان آسانسور موفقیت است که بسیاری از افراد به دنبال سوارشدن بر آن هستند. این آسانسور در کجا متوقف می شود؟
 
متاسفانه گروه اندکی در این آسانسور بالا می روند. به صورت علمی ثابت کردم که از هر 10 هزار نفر، یک نفر برنده می شود. این سیستم هرمی سم مهلکی برای اقتصاد کشور است. حتی در کشور امریکا مجازات های سختی دارد.

یکی از آسیب شناسی هایی که در مورد موفقیت در جامعه ایرانی شده این است که عده ای معتقدند ما نیاز به پروژه های خوب نداریم. چون به اندازه کافی از آن در کشورمان وجود دارد، اما این پروژه ها، فرایندهای خوبی را طی نکرده است؛ یعنی ما مشکل فرایند در سازمان ها و شرکت ها داریم. فرق پروژه و فرایند در موفقیت چیست؟
 
موفقیت اساس به معنی حرکت کردن به سمت یک مقصد معلوم در یک شرایط است که در طول مسیر از آن لذت می بریم. موفقیت یک فرایند است. ما نتیجه محوری را از ذهن خود خارج می کنیم. هر کسی که یک قله را فتح می کند حتما انسان موفقی نیست، اما شخصی موفق است که در طول راه از مسیر نهایت لذت را ببرد.

بحثی در فضای علمی مطرح شده و آن تفاوت بین ضریب هوشی و هوش هیجانی است. شما این را چگونه ارزیابی می کنید. چرا دوره جدید را دوره هوش هیجانی می دانند؟
 
در حقیقت هوش هیجانی، مدیریت بر هیجان و مدیریت بر احساسات است. هوش مدیریتی را عنوان کردم که ضریب هوشی هم یکی از شاخه های آن است. در حال حاضر در تمام دنیا کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند برنده هستند. برای این که آن ها بازار را درک می کنند و می توانند بفهمند که در کجا چه اتفاقی می افتد. همه ضعف ها و حسن های یک بازار را می فهمند، دلیل آن هم هوش بالای اجتماعی و هوش هیجانی است و به مقوع از بحران خارج می شوند.
 
ضریب هوشی متشکل از هفت آیتم است و محصول آن شاگرد اول مدرسه و دانشگاه است. شاگرد اول مدرسه و دانشگاه شاگرد اول زندگی نیست. هوش هیجانی خوشبختانه مهارت است و می توان آن را افزایش داد. اگر هوش هیجانی را در دانش آموزانی که ضریب هوشی بالایی دارند بگنجانند و تقویت کنند، غوغا به پا می کنند؛ یعنی هم هوش هیجانی و ضریب هوشی با هم مکمل می شوند.
 
 
چگونه می توان این دو را فرا گرفت؟
 
هوش هیجانی مهارت است و آیتم های مختلفی دارد. بعد از آن ارتباطات است؛ یعنی افراد باید یاد بگیرند که با دیگران در تعامل باشند و ارتباط برقرار کنند و در جمع سخن بگویند و احساس شان را بروز دهند. اگر روانشناسان ما بیایند سیستم خود را تغییر دهند می توانند بازار هوش هیجانی را در دست خود بگیرند؛ یعنی روان شناسان به این قدرت برسند و روی خود کار کنند.
 
بازار کلاس های روان شناسی انگیزشی بالا می رود. رابینز به عنوان یک چهره جهانی که از نظر اقتصادی هم فردی موفق است در کلاس های خود هوش هیجانی آموزش می دهد. مهارت های مختلفی می توان از طریق هوش هیجانی به دست آورد. اگر هوش هیجانی را به دانش آموزان ما آموزش بدهند کشور ما یک سرمایه ملی پیدا می کند. اگر جوانان ما به هوش هیجانی مجهز شوند کل سیستم سلامت روان کشور را تحت شعاع قرار می دهند.
 
بحث هوش هیجانی و فضای انگیزشی چقدر در موفق شدن کشور برای توسعه یافتگی موثر است؟
 
تاثیر بسیار چشمگیری دارد. اگر سیستم نظام آموزشی درست شود، دانش آموزان ما از مراحل اولیه تحصیل خود به خودشناسی می رسند. هوش هیجانی را بالا ببریم و شوق را در دانش آموزان ایجاد کنیم. اگر بچه های نسل خودمان را با آگاهی آشنا کنیم و تفکر پشت میزنشینی را تغییر دهیم، آن گاه عمق تفکر به سمتی می رود که روزی شان را محدود نکنند زیرا با این روش به خود ظلم می کنند. کار پشت میزنشینی برای کسانی است که هوش هیجانی پایینی دارند.
 
کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند باید وارد عرصه اقتصاد بشوند. وزرا باید از این افراد در اتاق فکرهای مختلف استفاده کرده و از ایده های آن ها در برنامه دهی اقتصادی بهره مند شوند. مشکل کشور ما این است که نخبگان دیده نمی شوند. این نخبگان دنیایی از فکر و ایده هستند که می توانند بهترین مسیر را برای اقتصاد کشور ترسیم کنند.

اما آرزوی شما برای سال 95 شمسی؟
 
آرزو کردم که دهکده ای درست کنم. انشاءالله به زودی آن را درست خواهم کرد. دوست دارم در این دهکده از نخبگان و اندیشمندان دعوت کنم که در آرامش و آسایش به مطالعه و تحقیق بپردازند و این دهکده محلی باشد برای زاده شدن و شکل گیری بسیاری از راه های موفقیت.

به این دلایل سیب را دوست داشته باشیم


تحقیقات نشان داده است که سیب قادر است به تنهایی از بدن در مقابل انواع سرطان ها محافظت کند. سیب خطر ابتلا به سرطان دهان، مری، حلق، ریه، روده، سینه، تخمدان و پروستات را کاهش می دهد.
امتیاز خبر: 36 از 100 تعداد رای دهندگان 1697
وب‌سایت بدونیم - مریم اسدی: سالیان سال است که تمام مردم دنیا برای سیب به خاطر خاصیت های درمانی اش ارزش زیادی قائل هستند. امروزه تحقیقاتی انجام شده که فواید سلامتی سیب را ثابت کرده است. در واقع مقالات زیادی در این زمینه منتشر شده است.
 
اکنون می خواهم ۵ نمونه از فواید سلامتی سیب را ذکر کنم:


 
سیب بهترین میان وعده طبیعی است

یک عدد سیب بزرگ با ۱۱۵ کالری و ۵ گرم فیبر یک وعده کنترل شده بسیار عالی می باشد. این میوه منبع ویتامین C است و هیچ گونه چربی، سدیم و کلسترول ندارد. بنابراین سیب ها نه تنها ارزش غذایی دارند بلکه منبع طبیعی فیتونوترینت، آنتی اکسیدان گیاهی هستند.

دو سوم فیبر و آنتی اکسیدان مفید این میوه در پوست آن موجود است. سیب را می توان هم به عنوان میان وعده و هم به عنوان دسر یا غذای اصلی میل کرد.

سیب خطر ابتلا به سرطان را کاهش می دهد

تحقیقات نشان داده است که سیب قادر است به تنهایی از بدن در مقابل انواع سرطان ها محافظت کند. سیب خطر ابتلا به سرطان دهان، مری، حلق، ریه، روده، سینه، تخمدان و پروستات را کاهش می دهد.

سیب می تواند به آب کردن شکم کمک کند

روزانه یک یا دو عدد سیب بخورید تا از تیپ بدنی سیب خلاص شوید. سیب حاوی فیبر محلول و اسید اورسولیک ماده ای طبیعی است که به چربی سوزی کمک می کند. محققان دانشگاه ریو دجانیرو دریافتند خانم هایی که روزانه ۳ عدد سیب به برنامه غذایی خود اضافه می کنند در عرض ۱۰ هفته ۹۰۰ گرم وزن کم می کنند.

سیب مغز را تقویت می کند

سیب ها تقویت کننده های طبیعی مغز هستند. محققان دانشگاه کرنل دریافتند که مواد مغذی سیب از مغز در مقابل آسیب های اکسیداتیو محافظت می کند. این آسیب ها به مراتب منجر به بیماری های عصبی چون آلزایمر و پارکینسون می شود.
 
دلیل این محافظت ماده ای است به نام کورستین که در سیب وجود دارد. دانشمندان در یکی از تحقیقات به این نتیجه رسیدند اگر بیماران آلزایمر روزانه ۲۲۰ میلی لیتر آب سیب مصرف کنند ۲۷ درصد نشانه های رفتاری و روحیه ای آن ها بهبود می یابد.
 

سیب به تنفس کمک می کند

آنتی اکسیدان های موجود در سیب از شش ها در مقابل آسیب های اکسیداتیو که باعث آسم، برونشیت و آمفیزم می شود محافظت می کند. در یکی از تحقیقات خانم هایی که در طول دوره بارداری سیب می خوردند باعث کاهش ابتلای کودکان به بیماری آسم در سن ۵ سالگی می شوند.

نکات خرید ساعت

قبل از اینکه وارد بازار شوید و خرید را آغاز کنید، باید مشخص کنید که چه توقعی از ساعت خوددارید. آپشن ها، رنگ و مدل و محل استفاده از ساعت را حتما از قبل تعیین کنید و با چشمانی باز و حواسی جمع در بازار حاضر شوید تا در زمان انتخاب و خرید به مشکل برنخورید یا اینکه بعد از خرید پشیمان نشوید.

 

اگر قصدتان این است که ساعتی شبیه به فیلم های علمی و تخیلی پیدا کنید و با آپشن های عجیب و غریبش دنیا را نجات دهید، مسلما تیرتان به خطا می رود، از ساعت فقط باید زمان را بپرسید!

 

شکل ساعت

اول از همه باید تکلیفتان را با شکل و قاب ساعت مشخص کنید؛ دایره، لوزی، مثلث، بیضی یا مربع- مستطیل، شکل هایی هستند که بیشتر از بقیه استفاده می شوند. معمولا جوان ها بیشتر از ساعت های دایره ای شکل استفاده می کنند چون اهم اسپرت تر است و هم اینکه تنوع مدلی بیشتری دارد. انتخاب شکل صفحه، رنگ و اندازه بیشتر از هرچیزی سلیقه ای است.

 

شما ممکن است با اینکه مچ دست لاغری دارید، ساعتی با قاب بزرگ را بپسندید یا اینکه با وجود اینکه رنگ پوستتان تیره است، رنگ زغالی را به عنوان رنگ ساعت انتخاب کنید، پس قانون خاصی در این باره وجود ندارد. اگر می خواهید ساعت را با رنگ لباس و شکل لباستان ست کنید، می توانید از ساعت هایی که زیاد گران نیستند و رنگ ها، مدل ها و شکل های مختلفی دارند، استفاده کنید. اگر هم می خواهید فقط یک ساعت داشته باشید، می توانید ساعتی را انتخاب کنید که یا رنگی رنگی هستند که به همه لباس هایتان بیاید یا از جنسی که رنگ لباس شما را انعکاس می دهند.

 

طول عمر ساعت

قاب و بدنه ساعت ها از آلومینیوم، تیتانیوم و استیل ساخته می شود. بسته به اینکه کدام جنس را بیشتر دوست دارید و می پسندید، نگهداری و مراقب از هر کدام از آنها هم متفاوت است. تیتانیوم از همه سخت تر است و مسلما از همه دیرتر خراب می شود. جنس آلومینیوم هم معمولا در ساعت هایی که در سوئیس ساخته می شوند، استفاده می شود ولی تمامی این نوع مواد آلی به شوینده، مثل وایتکس که دشمن سرسخت انواع ساعت ها هستند، حساسند.

 

 

به جز مواد شوینده شیمیایی، اگر از عطرها و اسپری ها استفاده می کند، هم به سوراخ تر شدن لایه اوزون کمک کرده اید و هم اینکه ساعت تان را کدرتر و مات تر کرده اید. کرم های دست و صورت و کرم های ضدآفتاب هم به جز اینکه باعث می شوند که ساعت جرم بگیرد، عمر آنها را هم کم می کند.

 

مقاومت ساعت

در این قسمت باید مشخص کنید که چقدر می خواهید، دست به جیب شوید و پول خرج کنید، اگر ته جیبتان خالی است و مدت هاست رنگ اسکناس سبز را به خود ندیده و یک جورهایی تبدیل شده به محل جنش حشره ها، کلا بی خیال مقاومت ساعت شوید و از اولین دستفروش کنار خیابان، ساعت بخرید اما اگر حساب بانکی پری دارید، و نگران هزینه ها نیستید، با خیال راحت به سراغ مجموعه های ضدها یا همان مقاومت ها بروید. مجموعه ضدها شامل ضدزنگ (Stainless Steel)، ضدضربه (Shock Resistance) و ضدآب (Water Resistance) و پوشیده با محافظ کریستال (Crystallized) هستند با حروف اختصاری علامت گذاری می شوند.

 

بروشور را دریابید

به جز اینکه موقع خرید، می توانید از خریدار میزان ضدبودن ساعتی را که می خواهید بخرید بپرسید، می توانید در بروشور مدل ساعت هم از کم و کیف کار سر دربیاورید. یادتان باشد که هر ساعت ضدآبی در هر شرایطی به آب مقاوم نیست.

 

شما نمی توانید با ساعتی که درجه بندی یک دارد، غواصی کنید چون حتما خراب می شود. ساعت هایی که درجه بندی یک دارند، فقط در صورتی که در معرض رطوبت قرار بگیرند یا به طور تصادفی روی آنها آب ریخته شود، مقاوم هستند. میزان حساسیت ضدآبی اغلب روی بروشور ساعت ها ذکر می شود، مثلا 200Wr که یعنی شما تا عمق 200 متر در زیر آب می توانید از ساعت خود استفاده کنید، بدون اینکه نگران آسیبی باشید که ممکن است به آن برسد.

 

یکی دیگر از میزان مقاومت ها که ممکن است برایتان مهم باشد، مقاوم در برابر گرماست که معمولا در بروشورها نامی از آن برده نمی شود. اگر در فضاهایی که حرارت بالایی دارند، رفت و آمد می کنید، مطمئن شوید که ساعتی که خریداری می کنید مقاومت بالایی در برابر گرما دارد.

 


جنس صفحه

نکته دیگری که درباره مقاومت ساعت باید به آن دقت کنید، جنس صفحه اصلی ساعت است؛ صفحه ساعت ها معمولا از پلاستیک و تلق یا از شیشه و کریستال ساخته می شود. اگر پلاستیک و تلق را انتخاب می کنید باید توجه داشته باشید که زود خش می خورد. جنس شیشه ای هم زود می شکند اما در برابر سایش می تواند مقاوم باشد. بهترین انتخاب برای پوشش شفاف صفحه ساعت، کریستال است که ضدضربه، ساییدگی و خش است اما از بقیه گران تر است و اگر می خواهید ساعتی با این نوع پوشش داشته باشید، باید حسابی دست به جیب شود.

 

نکته بعدی، میزان فشار اتمسفری روی ساعت باشد. اگر کوهنوردی می کنید یا خلبان هستید یا اینکه به کارهای هیجانی مثل جامپینگ علاقه دارید، موقع خرید حتما از میزان مقاومت فشار ساعتی که پسندیده اید، مطمئن شوید.

 

مکان استفاده

باید مشخص کنید که در چه جاهایی می خواهید از ساعتتان استفاده کنید، در مراسم و مهمانی ها یا در ورزش و محل کار. اگر می خواهید ساعتتان را در مهمانی ها ببینید، بهترین انتخاب، ساعت های کلاسیک برای آقایان و ساعت های فلزی و نگین دار برای خانم هاست. اگر هم از ساعت های کلاسیک خوشتان نمی آید، می توانید از ساعت های بند چرمی استفاده کنید که هم سبک تر و هم اینکه به کلاسیک ها نزدیک تر هستند و به خاطر جنس بندش، تقریبا در همه جا قابل استفاده است. بهترین گزینه ساعت برای تفریح و ورزش، ساعت های اسپرت هستند که هم صفحه بزرگ تری دارند و نسبت به بقیه مقاوم تر و هم اینکه قابلیت گشادتر شدن و شل بسته شدن را هم دارند.

 

منبع : javan.hmg.ir


نکته هایی مهم برای شروع بازاریابی

بازاریابی یکی از شغل های پر درآمد این روزهاست که بسیاری به دنبال یاد گرفتن و انجام آن هستند. اگر شما هم به دنبال راه هایی برای شروع بازاریابی هستید به شما پیشنهاد می کنیم خواندن این مقاله را از دست ندهید.

 

گام اول برای شروع بازارایابی : سازمان

شما بازاریاب هستید. لازم نیست از همه چیز سر در بیاورید (البته فقط در ابتدای کار، بعد از مدتی هر اطلاعاتی می تواند برای شما مفید واقع شود.) در ابتدای کار سعی کنید که درک صحیحی از سیستم بازاریابی شرکت پیدا کنید. بدین رو شروع به انجام کارهای زیر کنید:


1 - وارد سیستم نظرسنجی از مشتریان شوید

شرکت های متوسط و بزرگ اغلب به صورت منظم نظرسنجی هایی را به روش های مختلف از مشتریان خود انجام می دهند. این نظرسنجی ها طیف وسیعی از موضوعات نظیر میزان رضایت از کیفیت محصولات، میزان رضایت از خدمات پس از فروش، میزان رضایت از فرایند خرید (از زمان انتخاب محصول تا دریافت آن) و ... را در بر می گیرد. این نظرسنجی ها منابع ارزشمندی برای آشنایی با شرکت و جایگاه آن در بازار و در میان مشتریان است. نمراتی که از این نظرسنجی ها در می آید، نقاط قوت و ضعف سازمان را می شناساند.

 

نکته عملی : تمامی شرکت هایی که گواهی مدیریت کیفیت (ISO) دارند، دارای سیستم مدرن نظرسنجی هستند. یکی از کارهایی که می توانید انجام دهید این است که روش انجام نظرسنجی ها را بررسی کنید. آنها را با روش های استاندارد بسنجید. اگر پیشنهادی دارید ارائه دهید.

برای مرتفع کردن نقاط ضعفی که در این فرآیند می بینید، پیشنهاد دهید. اگر هم شرکت فاقد این سیستم بود، کارتان را از همین جا شروع کنید. یک سیستم خوب برای نظرسنجی از مشتریان در موضوعات مختلف راه بیندازید. مدیران از نظرسنجی ها خوش شان می آید. آنها دوست دارند بدانند در شرکت شان چه خبر است. کجای کارشان ایراد دارد و مشتریان درباره آنها چه فکر می کنند.


2 - یکی از ارزشمندترین دارایی های هر شرکت، بانک اطلاعاتی شکایات و پیشنهادات آن است

تمام خواسته های مشتریان در غُر زدن های شان است. آنها در مورد خواسته های شان کوتاه نمی آیند و مدام ایراد می گیرند و خواسته های پشت سر هم دارند. این خواسته ها به عنوان شکایت یا پیشنهاد در فایل های مخصوصی ثبت می شوند. البته برای شرکت هایی که دارای گواهی مدیریت کیفیت (ISO) هستند، به این فایل ها رجوع کنید و تا می توانید اطلاعات کسب کنید.

 

نکته عملی : همان طور که گفته شد، اگر شانس داشته باشید و بتوانید در شرکتی که گاهی مدیریت کیفیت (ISO) دارد استخدام شوید، برخی کارها از قبل انجام شده و اطلاعات موجود است. و اگر هم نتوانستید در چنین شرکتی کار کنید، خودتان دست به کار شوید و شروع به دریافت پیشنهادات و شکایات مشتریان شوید.

 

این کار را از راه های مختلف مثل نظرسنجی ها، تماس تصادفی و غیره می توانید انجام دهید ولی یادتان نرود، فقط دریافت شکایت یا پیشنهاد مهم نیست. مهم تر از آن این است که آن را تا انتها پیش ببرید، حلش کنید، مشتری را خشنود کنید و در نهایت یکی از ایرادات عملکرد سازان را رفع نمایید.


گام دوم برای شروع بازاریابی : مشتریان

اگر بتوانید مشتریان تان را بشناسید، به چند مزیت مهم دست پیدا می کنید:


اول : از جایگاه شرکت در بازار اطلاعات خوبی به دست می آورید

از این طریق می توانید نام تجاری (Brand) شرکت را که ارزشمندترین دارایی های شرکت است، بشناسید. می توانید عواملی را که باعث قوت گرفتن آن شده اند، دریابید و در برنامه های تبلیغاتی تان بر آنها تکیه کنید. می توانید عوامل آسیب زننده به نام تجاری را کشف کنید و با ارائه پیشنهاداتی به مدیریت، سعی در تقویت آن کنید. (این کار از طرفی هم باعث جلب توجه مدیریت به شما می شود.) همین یعنی کلی کار برای انجام دادن.


دوم : مشتریان تان را می شناسید

این یک مزیت بزرگ برای شما به عنوان بازاریاب است. همین اطلاعات باعث می شود که در طراحی محصولات جدید، یا هر کار دیگری نظر شما را بپرسند چون تنها شمایید که با مشتری در ارتباط هستید و خواسته های او را می دانید. این اطلاعات به تدریج شما را در سازمان مهم می کند و اگر بتوانید با حفظ ارتباط با مشتریان اطلاعات تان را نسبت به آنها افزایش دهید، روز به روز در سازمان مهم تر می شوید.


یادتان نرود که نیازی نیست از همه چیز سر در بیاورید ولی اینگونه اطلاعات باعث می شود که سایر واحدهای سازمان نیاز داشته باشند تا شما به همه چیز احاطه داشته باشید، به خصوص گل سرسبد سازمان یعنی واحد تحقیق و توسعه.

 

سوم : با پیگیری شکایات و خواسته های مشتریان، می توانید خود را به آنها بشناسانید

یکی از زیر مجموعه های واحد بازاریابی واحد ارتباط با مشتریان است. با پیگیری خواسته های مشتریان و برآورده کردن خواسته های آنان و جلب رضایت شان، واحد خود را به آنان بشناسانید. پس از مدتی مشتریان واحد شما و خط تلفن شما را به عنوان دروازه شرکت می شناسند. اینگونه به صورت خودکار اطلاعات به سمت شما سرازیر می شود و شرکت هم شما را نقطه ارتباطی خود با دنیای بیرون در نظر می گیرد.


چهارم : گاهی اوقات پیش می آید که از سایر واحدهای سازمان به خصوص واحد تحقیق و توسعه درخواست انجام تحقیقات موردی به شما می شود

اگر این تحقیقات در خصوص ایده برای محصول جدید باشد، در فایل پیشنهادات سر بکشید، بعضی از مشتریان ذهن فعالی دارند و ایده های خوبی می دهند.


پنجم : از طریق پیشنهادات و شکایات و پیگیری آنها، می توانید مشتریان تان را دسته بندی کنید

حدود 10 درصد از مشتریان هستند که اطلاعات و تجربه بالاتری نسبت به سایرین دارند. آنها را جدا کنید و در یک فایل جداگانه نام شان را بیاورید. به منظور انجام تحقیقات تحلیلی که نیاز به دانش و تجربه زیادی است (و نمی توانید به هر کسی رجوع کنید)، این بانک اطلاعاتی به دردتان می خورد.


گام سوم برای شروع بازاریابی : رقبا

بانک اطلاعات رقبا را به روز کنید. شرکت های بزرگ و باتجربه، دارای بانک اطلاعاتی منظمی از رقبای شان هستند. یکی از نخستین کارهایی که شا زمانی که وارد یک شرکت می شوید می بایست انجام دهید این است که رقبای آن شرکت را بشناسید. به سراغ اطلاعاتی که از آنها جمع شده (نظیر کاتالوگ، سایت، فهرست قیمت و ...) بروید و به دقت آنها را مطالعه کنید. سعی کنید هرگونه اطلاعاتی را از رقبا در ذهن بسپارید. نام آنها، محصولات شان، قیمت های شان، اینکه با چه شرکت های خارجی کار می کنند، نام مدیرعامل و هر اطلاعات دیگر.

در مواقع مورد نیاز، اگر کسی به اطلاعاتی از بازار نیاز داشت، قبل از سرک کشیدن در حجم زیادی از کاغذ می تواند به شما و ذهن شما رجوع کند. این یعنی یک مزیت بزرگ. این هم از آن دسته اطلاعاتی است که شما را در سازمان متمایز می کند.

 

با این حال سعی کنید که اطلاعات رقبا را نزد خودتان (و نه کس دیگری) مدام به روز نگه دارید. برای هر کدام زونکن جداگانه ای را اختصاص دهید و به طرق مختلف با آنها تماس بگیرید. سعی کنید هر طور شده اطلاعات جدید را از آنها بگیرد.

 

نکته عملی: یکی از کارهای جالبی که می توانید انجام دهید این است که خود را به عنوان مشتری معرفی کنید و با رقبای تان تماس بگیرید و ببینید که آنها درباره شما و محصولات تان به مشتریان چه می گویند.


این کار سخت است ولی اطلاعات بسیار خوبی به دست می دهد؛ اطلاعاتی که می تواند در معرفی محصول یا تبلیغات تان یا هر برنامه ای که برای معرفی نام تجاری تان دارید، مفید واقع شود.

 

منبع : seemorgh.com